یه بار رفته بودم درمانگاه آمپول بزنم، یه دختره اومد آمپولمو بزنه، معلوم بود خیلی تازه کاره! همینجوری که سرنگو گرفته بود توی دستش، لرزون لرزون اومد سمت من و گفت: “بسم الله الرحمن الرحیــــم” منم که کپ کرده بودم از ترسم گفتم: “اشهد ان لا اله الا الله”! هیچی دیگه… انقدر خندید که نتونست آمپولو بزنه و خدارو شکر یکی دیگه اومد زد ..!
یارو دهنش سرویس شده و فیلم ساخته ... اسمش اول و آخر فیلم میاد ... هیچکی هم نمیخونه ! ... بعد اونی که زیرنویس فارسییش کرده هر جا گیر میاره اسم و ایمیل و شماره ایرانسل خودشو و همراه اول عمشو میذاره !!!
اگه دو نفر تو خیابون دعوا کنن: آمریکاییه یکیشونو میکشه. آلمانیه فحش میده و میره. سوئیسیه سوا میکنه. عربه میزنه هر دو رو میکشه فرار میکنه. ایرانیه هم فیلم میگیره!!! والا بغرعآآآآآآآآآآن
یه بارم زنگ زدم خونه دوس دخدرم باباش جواب داد منم الکی گفتم منزل جعفری اومد زرنگی کنه گفت بفرمائید با کی کار داشتید ؟!! گفتم مرتیکه دیوث گوه میخوری پول نداری تو حسابت چک میکشی یا تا ظهر پول میریزی حساب یا دهنتــــــو سرویس میکنم مامور میارم جلبت میکنم همینجوری که داد میزدم دیدم میگه عاقا بخدا حواسم نبود ، اشتباه گرفتید منزل جعفری نیس یهو گوشیو قطع کرد بیخود نیس میگن بهترین دفاع حملس !!!
همانا آدم نیست پسری که با نگاه اول عاشق شود! آخه عزیز من یه خرده صبر کن شاید نامزدش رفته اون طرفتر بستنی بگیره !!!
خالم میخواست به دختر کوچولوش آب پرتقال بده ولی نمیخورد. من گفتم بده خودم بهش میدم. بعد بردمش تو اتاق، همشو خودم خوردم و لیوان خالی رو دادم خاله گفتم همشو خورد. اونم گفت خدا خیرت بده!! چند روزه شکمش کار نمیکنه، توش مسهل ریخته بودم :| :| هیچی دیگه، الان من با ایزی لایف نشستم و واستون مطلب میذارم
یه بار یه دیوونه دنبال رئیس بیمارستان می اندازه . خلاصه رئیس بیمارستان رو تو یه بن بست گیر میاره. رئیس بیمارستان با ترس می گه از جون من چی می خوای ؟ دیوونه هه می ره با دست بهش می زنه می گه حالا تو گرگی!
مردی که در و پنجره می ساخت رفته بود خواستگاری، پدر عروس پرسید : آقا داماد چه کاره اند؟ داماد خواست کلاس بذاره گفت : من ویندوز نصب می کنم!!!
غضنفر رو برای اولین بار می برند توی هلی کوپتر ، توی آسمان از سمت چپی اش می پرسه : شما گرمتونه ؟ طرف می گه : نه. از سمت راستی اش می پرسه شما گرمتونه ؟ اون یکی هم می گه نه. بعد غضنفر بلند می گه : آقای خلبان هیچ کس گرمش نیست. اون پنکه سقفی رو خاموشش کن (پره های هلی کوپتر!)
غافلگيري از شخصي مي پرسند «چرا قرص هايت را سر وقت نمي خوري؟» پاسخ مي دهد: «مي خواهم ميكروب ها را غافلگير كنم.» اشتباه
شخصي ميخي را برعكس به ديوار مي زد. دوستش از راه رسيد و گفت: «تو اشتباه مي كني، اين ميخ براي ديوار روبه روست.»
دنياي گنجشكي يك روز يك گنجشك با يك موتوري تصادف مي كند و بي هوش مي شود. وقتي به هوش مي آيد، مي بيند در قفس است. مي زند توي سرش و مي گويد: «بيچاره شدم، موتوريه مرد!»
موهاي سفيد
پدر: «پسرم! هر وقت مرا عصباني مي كني، يكي از موهايم سفيد مي شود.» پسر:« حالا فهميدم كه چرا پدر بزرگ همه موهايش سفيد است.»
طرفداري دو شكارچي با هم صحبت مي كردند. اولي پرسيد:« اگر خرسي به تو حمله كند، چه مي كني؟» دومي: «با تفنگ شكارش مي كنم.» اولي: « اگر تفنگ نداشته باشي، چه؟» دومي:« مي روم بالاي درخت.» اولي:« اگر آنجا درخت نباشد، چي؟» دومي: «خب، پشت يك صخره پنهان مي شوم.» اولي: «اگر صخره نبود، چه؟» دومي:« توي گودالي دراز مي كشم.» اولي: «اگر گودال هم نبود؟» در اين موقع، شكارچي دوم عصباني شد و گفت: «داداش! بگو ببينم، تو طرفدار مني يا خرسه؟!
از دفتر خاطرات یک موش !!! این تهرانی ها هم آدم های عجیبی هستند. از یک طرف طرح مبارزه با موش ها را اجرا می کنند و از آن طرف سمینار و نمایشگاه پنیر راه می اندازند .
یه زن 50 ساله که چهار بار شوهر کرده بود رفت پیش دکتر و دکتر پس از معاینه گفت: این غیر ممکن است که شما چهار بار ازدواج کرده باشید و هنوز دختر باشید. زنه گفت: آقای دکتر، شوهر اولم قزوینی بود... شوهر دومم رشتی بود و بخار نداشت... شوهر سومم هم اصفهانی بود و میگفت: حیفست... شوهر چهارمم هم ترک بود و با غیرت و میگفت: یعنی چه؟ مگه آدم با ناموس خودش هم از این کارها میکنه!
چند تا قزوینی داشتن میدویدن به طرف تهران. یکی میپرسه: چیه؟ کجا میرین؟ یکیشون میگه: مگه خبر نداری ببم جان؟ تو تهران کنگره است، داریم میریم گرههاشو باز کنیم!